طنین من می خواهم به آرزوی فردای نیامده به خوابی فرو روم شیرین
با یاد خاطراتی به رنگ مهتاب و ستاره با صدای چک چک باران و سرمای نسیم رودخانه که بوی تو را در ذهنم به میهمانی می خواند . باز هم می گویم : مدتهاست که حسرت خواب را به بستر تب زدهء شب می سپارم.
من امروز را به آرزوی فردا نفس می کشم . پاینده باشید قاصدک
سلام گلرخ خانم.ممنون که بهم سر زدی.
امید دارم که خوابی خوب و شیرین کوبه خیال را بنوازد ...
سلام ..ای کاش خواب نیز بی بهانه سراغ ما را نیز بگیرد تا به فردا محتاج نباشیم
امیدوارم همیشه خوابهای خوش ببینیم...