پس از سفرهای بسیــــار
و عبــــور از فراز و فرود امواج این دریای طوفان خیــــز
بر آنم که در کنـــآر تو لنـــــگر افکنــــم
بادبان برچیــــنم
پــارو وا نــهم
ســــکـان رها کنم
به خلـوت لنگـرگـاهت در آیم و
در کـنـارت پهــلو گیـرم.
آغــوشت را بــاز یــابم
استواری امن زمــــین را زیر پــای خویـــــش .
دلــم بدجور گر فتــــــه .
می دونید بعضی اوقات چیزی که هست کمتر از اون چیــزی که شمــا میخواهید باشــه .
همیشه پـاینــــــده باشیـــد .
قاصدک
دوست بسیار عزیزی دارم که شاعر ، مترجم و داستان نویس قابلی به شمار میاد - البته به پا قدمش اصلا اعتقاد ندارم چرا که با چاپ مطلبش در روزنامه شرق این روزنامه هم به جمع خاطرات مطبوعاتی پیوست- مطلبی که نوشته تحت عنوان شــــاید لذت ، شــــاید قدرت خیلی برام جالب بود . به شمــــا هم توصیه می کنم بخونیدش مخصوصا خانوم ها چرا که این دوست من .... چراش را با خوندن مطلب حتما می فهمید .
سلام . موفق باشی و بلاگ خوبی داری
salam ziba bood ..nabinam delet gerefte.. beomide inke hamishe shad bashi dooste aziz
دل همه این روزها گرفته انگار.. یک نگاه به وبلاگهای دیگران بنداز.
دل همه پر است... از همه چیز و همه کس....
سلام دوست عزیز وبلاگ زیبایی داری به کلبه ما هم سری بزن
سلام جالب بود موفق باشی به من هم سر بزن .
شما چند وقته که خیلی دلتون گرفته .... داستان چیه ؟
مقاله خیلی قشنگی بود...