به دروازه زندگی تکیه دادم و ایستادم تا در انتهای دید جائی کنار میله ها دور شدی از زندگیم
نفسم ، شمـــاره های دیدنت را شمرد و تو ...
گام به گام تا انتهای دید من به آرامش مهتاب و صدای رود محتاجم
ای آسمان غزلخوان مرا به میهمانی ستارگان چشمک زن خود دعوت نمی کنید ؟
قاصــــــدک
|