بیداری

شبی آرام چون دریای بی جنبش
سکون ساکت سنگین سرد شب
مرا در قعر این گرداب بی پایاب می گیرد
دو چشم خسته ام را خواب می گیرد

من اما دیگر از خواب بی زارم
حرامم باد خواب و راحت و شادی
حرامم باد آسایش
من امشب باز بیدارم