اینجا زیباترین بن بست دنیاست

                                          

در آخرین گذرگاه مهتاب
آنجا که ستاره های عاشق
چشم به راه نگاهی - تپش نوری - رهگذر تیره روزی می مانند
تا قطره ای نور را
با تاریکی دنیای او تقسیم کنند
آنجا که آسمان
بر انتهای دورترین آبی دریا غبطه می خورد
آنجا که آخرین برفهای زمستانی
در آغوش مهربان بهار با لالایی آفتاب
تا زمستان بعد به خواب می روند
و رویای سفرهای قاصدک
لبخند زنان
بر ساحل پرنده های بی پرواز می بارد

آنجا که شروع تمام کلمات مهربانیست
و پایان همه قلبها به عشق می رسد

همانجا که تردید و کینه را راهی بجز نفس بستن نیست
و دشمنی بوی مرگ می دهد

راهیست سراسر مزین به شکوفه های دوستی و مهر
آسمانش بی هیچ منتی
آفتاب و ابر و باران و ستاره و مهتاب
تقسیم می کند

آنجا خدا نزدیک نزدیک است
بوسه های مهربانش
بر تمام ثانیه های سفر نقش بسته است

آنجا دریچه ای به سوی خاطرات گذشته است 
و  راهی به سوی آینده ای زیبا و روشن

آنجا با افتادن سیب و آواز پرنده
سوء تفاهم نمی شود
و دوستی زیباترین ترانهء مسافران است

آنجا عشق رنگ لاله است
آنجا احساس
-- آبی --
رنگ دریاست

آنجا زیباترین بن بست دنیاست
                                            
-- بن بست دوستی --
گلرخ