چه می دانم ؟ شــاید زیر یک دیگ قایم شده بوده ؟ شاید هم روی یک شـــاخه خشک لانه کرده بوده ... ؟ ...
اینها جملاتی هستند از پرده اول نمایشنامه کرگدن نوشته اوژن یونسکو با ترجمه جلال آل احــــــمد . حالا چرا این جمــــله را نوشتم ! می دونید ، خیلی چیز ها هست که متفاوت تر از اون چیزهایی هستند که مـــا فکر می کنیم . مثل همین جمـــله .... این جمله را شخصیت نمایشنامه برای بیان امکان حضور یک کرگردن در شهر ، بیان کرده نه برای یک ... . فقط کافیه کمی مست باشی تا این جملات را به راحتی بفهمی ولی اگه مست نباشی اونوقت ... .
امروز بعد از مدتها کارایی کردم که قبلا می کردم . بازم فیلم دیدم و وقتی خواهرم را دیدم، دستش کتابی را دیدم که امروز یک جمله ازش نقل قول کردم و یــــاد جلال کردم ! یـــاد از رنجی که می بریم ... . نمی دونم چه نظری دارید ولی من بارها دقیقا در مکانی که جلال تو اون کتاب تصویرش کرده ایستادم و جملاتی به قشنگی تصویر جلال از زیراب - البته شامـــلو هم بیان قشنگی در مورد دشتهای شالی زیراب داره - ندیدم . امروز بازم دلم هوای سفر کرده و اینبــار با تمام وجــــود دلم می خواد که طنین قشنگم هم همراهیم کنه . عجیـــب بوی بهـــــار میــــاد . به مشـــام شمــــا هم رسیده . من که مستم ، مســــت ِ مســـت .
همیشه بهاری باشید . قاصدک |