با درودی به خـــانه میائـی و با بدرودی خـــانه را ترک می گوئـی .
ای ســـازنده ! لحــــظه عـــمر من جز فاصله میان این درود و بدرود نیست :
این لحـــظه آن لحـــظه واقعی ست که لحـــظه دیگر را انتظار می کشد .
نوســـانی در لنــگر ساعت است که لنـــگر را با نوســانی دیگر به کــار می کشد .
گــامی ست پیش از گام دیگر که جـــاده را بیدار می کند .
تداومی ست که زمــان مرا می ســازد لحــظه ها ئیست که عمــــر مرا ســرشـــار می کند .
زنده یـــاد احمـــــــــــد شـامــلـــــــــــــــــو
این چند وقت که گلرخ خانومم کامپیوترش خراب شده و روی خط نمی تونه بیاد ، فکر کنم کلبه ما حسابی به هم ریخته شده ؟؟؟
این هفته من دارم آماده می شم برای یک صعود دیگه . می دونید ... خیلی وقت بود به خــاطــر کــار همه چیز را گذاشته بودم کنــــار ولی خیلی برام لازمه ! چیزهایی هست که آدمها به اونها احتیاج دارند و منم به صعـــود !!! به جایی که بـشه نفــــــــــــــــــــس کشید . می رویم جائی با این شرایط !!! می رویــــم کویــــــــــــــــــر . آتشفشانی خاموش آرمیده بر گستره سیستان ! بر فراز هــامون و جــازموریان ! در افق عمـان ! بر حـاشیه لـــوت ! می رویـــم تــفـــتـــــــــان
نمی دونید چقدر دلم لک زده برای افق کویــــر ، تا حالا دیدید ؟ من که چند بار رفتم کویـــر و پیاده خودم را دیدم زیر سقفی که بر بالای سرم پهن بود و کبـــــــود بود به رنگ ... نه فقط به رنگ کبــودی آسمون خود کویــــر . اونجا آسمون رو سر آدمه و تو ، زیر سقف آسمون .
دلهاتون را هم سفرمون نمی کنید ؟؟؟؟
امید وارم هر جــــــــا که هستید پاینده باشید . قاصدک |