آنجا در انتهای کویر ، تنها لبه هایی از کوه در تشعشع خورشید دیده می شود و این به معنای بودن توست .
می دانم فاصله هاست از من تا تو ، چون سرعتی که طلوع و غروب خورشید را باید دید .
در آنجـــا ، در دور دستها کوههایی ایستاده اند که خورشد دیر تر از تمـــام زمین از بستر هم آغوشی آنها بر می خیزد .
در دور ستها ...
در ورای مرزهای بین المللی ...
آنجا که تو ایســــتاده ای ...
آنجــــا که نزدیک ترین مکان به آسمان است .
در دور دستها رشته ء مودتی ست
آنجــــا شاید هیمالیاست
هیمــالیــا
همیـــــــشه سرفراز و آسمانی باشید .
قاصدک
و من اندیشیدم که مبادا در انتهای کویر نام تو را حک کرده باشند ...
هبــــــــــــوط
اشک ، تنها قطره ء اشک
جواب این دل تنگ دیوونه ست ...
عشق ، فقط وجود این عشق
تنها چراغ روشن این خونه ست ...
خیلی لطیف بود......
سلام گلرخ عزیز.فکر نمیکردم که دلت واسه من تنگ بشه!!!برام این چیزا عجیبه.و ممنون که به یادم بودی.
از این که کامپیوترت درست شده خوشحالم اما اینم بدون که نداشتن کامپیوتر فقط برای دانشجوهای اون رشته سخت نیست!واسه منم سخته!پس همدردیم.
و اما قاصدک عزیز متنت قشنگ بود.موفق باشین هر دو!
لطیف،با احساس و زیبا بود. موفق باشی./رضا.
لحظه هایی که بی تو می گذرد...
گرچه با یاد توست ثانیه هاش
آرزو باز میکشد فریاد...
در کنار تو می گذشت ای کاش :)
... تقدیم به همه ی چشم به راها .
باز خوبه رشته مودت شما هیمالیاست . من که ...
خوبید که ؟