به دروازه زندگی تکیه دادم و ایستادم
تا در انتهای دید
جائی کنار میله ها
دور شدی از زندگیم
نفسم ، شمـــاره های دیدنت را شمرد و تو ...
گام به گام تا انتهای دید
من به آرامش مهتاب و صدای رود محتاجم
ای آسمان غزلخوان
مرا به میهمانی ستارگان چشمک زن خود دعوت نمی کنید ؟
قاصــــــدک
تو خود آرامش مهتابی تو خود صدای رودی خود را باور داشته باش
سلام
وبلاگ با حالی داری
یه سری هم به وبلگ حقید مابزن
در خدمتیم
نظرهم یادت نره
البته در مورد لینک