یک تکه فقط یک تکه پاره از آسمون که چند تا شاخه درخت دویده بود تو دل آبی آروم ش با انبوه برگ های لرزون و یک قرص° خورشید که از لابه لای این خط خطی های ساده روی پوست آدم جا می موند کی می تونست چشمای منو رو این قاب قشنگ ببنده دستمو بگیره و منو از آغوش وحشی باد جدا کنه کی می تونست ؟
و آن اغوش ؟...
یک تکه
فقط یک تکه پاره از آسمون
که چند تا شاخه درخت دویده بود تو دل آبی آروم ش
با انبوه برگ های لرزون
و یک قرص° خورشید
که از لابه لای این خط خطی های ساده
روی پوست آدم جا می موند
کی می تونست چشمای منو رو این قاب قشنگ ببنده
دستمو بگیره و منو از آغوش وحشی باد
جدا کنه
کی می تونست ؟
میدونی که خواسته خیلی زیادیه ... ؟
و آن روز فرا خواهد رسید....
عظمت روحت هم به وسعت خواسته هات هست؟
اگه انجور باشه ؛ حتمآّ به دستش میاری !