بهار


دوستان عزیز کلبه عاشیق سلام
باز هم یک سال گذشت و دوباره بهار میخواد بیاد . همین الان پشت در خونه هامونه ... صدای پاش رو میشنوید ؟؟؟
من و قاصدک از سالی که گذشت راضی هستیم  چون سعی کردیم هر روزمون با روز قبل تفاوتی داشته باشه و البته روزهای بهتری رو برای فردامون رقم بزنه .
ما این عید زیبا و دوست داشتنی رو به همه شما دوستان عزیزمون چه کسانی که به کلبه ما میان و با نظرات گرمشون ما رو خوشحال میکنن و چه دوستانی که مطالب ما رو میخونن و فقط با ما همراه هستن تبریک میگیم .
امیدواریم این سال برای همه سالی پربار و سرشار از شادی و موفقیت باشه . ما برای همه دعا میکنیم که به همه آرزوهاشون برسن . شما هم ما رو از دعای خیرتون بی بهره نگذارین .

یا مقلب القلوب والابصار
یا مدبر اللیل و النهار
یا محول الحول والاحوال
حول حالنا الی احسن الحال .

پرنده نو پرواز
بر آسمان بلند
                    سرانجام
                                    پر باز میکند .


سـال ۸۲ با تمام خوبیها و بدیهایی که به دوش داشت از زندگی ما گذشت و ما هنوز هستیم ...
هستیم و نفس می کشیم ، عشق می ورزیم و پیش می رویم .  می رویم تا ...
امسال خیلی چیزها داشت برای مـــا ،
اتفاقات خـوب ، معمولی و بـد  .
لحظات پر از خنده  ، فکر و اشـک .
ولی
الان  که وارد سال ۸۳ می شیم  فقط به یک چیز فکر می کنیم و اون هم چیزی نیست جز  عشقی که بین ماست و  نقطه اشتراک و اتکا تمام لحظات ما در سال گذشته بود .به قول خواجه :
« گوهر مخزن اسرار همانست که بود
                                            حقه مهر بدان نام و نشانست که بود »
به هر حال ، سال جدید هم تا چشمهامون را به هم بزنیم میاد ، می گذره و میره  ...
و‌ فقط این دوستی ها و خاطراتی که تو ذهن ما نقش می بنده ماندگار و پایا میشند . خوابهایی که برای هم می بینیم و آرزوهایی که برای هم می کنیم .

ما برای تمام دوستانمون در سال ۸۳  آرزوی شادی ، سرفرازی ، یکدلی ، یکرنگی ، صفا  و تمام خوبیها را می کنیم . 

 
شاد و پیروز باشید .
سال نو مبارک .
گلرخ و قاصدک    
Visit My Mail Stamp!





بوی بهــــار نارنج


شــــاید باید دوباره گریست ،
بر بهــار
بر آنان که به خـاموشی آرمیده اند .

بوی بهـــار نارنج، امسال در گورستانهامی پیچــــد  .

                                                                           یــــاد درگذشتگـــان بم گرامی باد .

شاخه های مریم ...


بی تمنائی ، قطره هائی ، خیالی ، سنگی
شاخه های مریم .
شور انگیز ، شور افزا ، مهر انگیز  ، مهر افزا
شاخه های مریم .
من بوده ، تو بوده ،  مــــا شده
شاخه های مریم .

ایستگاهی ، مهربانی ، ساعتی ، تحملی
شاخه های مریم .
چهار راهی بود، دست به سینه  ، چشم به دور ، تنها
شاخه های مریم .

خیالی ،خوابی ، رویائی
عطر مریمی که اینبار در جریان شب همراهیم می کنند .

همیشه
ذره ذره ء وجودم به یاد توست  .

بهاری باشید و سبز
قاصدک

راهی برای رسیدن ...


داره صدای پای بهــــــــار میاد .
دیروز بعد از یک چنــد وقتی آب زاینده رود را باز کرده بودند و حاشیه زنده رود جذابیت همیشگی خودش را به دست آورده بود و من دیشب باز چند ساعت دنبال رود راه رفتم ـ مسیر دلنشین و خاطره انگیز زندگی من و گلرخ عزیزم ـ ، جای همه خالی .
 


امروز ما تمیزکاری داریم و حالا یعنی من دارم استراحت می کنم .  می دونید وسط وسایلم تو کمدم تقدیرنامه ای پیدا کردم که مال ترم دوم دانشگاهم بود . زمانی که تو انجمن تازه شروع به فعالیت کرده بودم  و تا مدتها اونجا فعالیت می کردم  . حالا که به امضاهای پشت این قاب نگاه می کنم (و یا سرمقاله ای که بعد از اختتامیه همایش بچه ها تمامشون برام امضاش کردند ) یاد خیلی از دوستانی می کنم که نه تنها مدتهاست ندیدمشون بلکه احتمال دیدنشونم برام خیلی بعید به نظر میاد . دنیا همین جوریاست . به همین سادگی .
             حالا واقعا ْ چه ارزشی داره که دنیامون را به بد دلی بگذرونیم .
                                                                     بهتر نیست که قدر لحظاتمون را بدونیم ؟؟؟

    دم غنیمـت شمــــار و شـــادی کــــن          بــر  بـســاط فـقـــــر  پـادشــاهــی  کن
    ساغر می بزن شمان به بانگ جرس          وز خدا رخصتی طلب و هر چه خواهی کن

    * شمان تخلصی هست که من تو نوشته هام ازش استفاده می کردم .



   یک دوبیتی هم هست که متعلق به یکی از دوستان خوب منه . شاید باور نکنید ولی متعلق به آرایشگر چیره دست و سخن وری ست که من از ابتدای زندگیم تا حالا همیشه و هر از چند صباحی موهام را پیش ایشون اصلاح، دلم را صیقل و تجربه هام را فزون میکنم . 
   
   یا رب آن یار پــری روی که دادی دســتـم          بصدایش و دل ودین رفت همی از دستم
   تا که خاموش شود او ، دل و دین برگردد          چـه توان کرد که با بوسه لبــش را بستم

خواب


از نظر ما خوابها چند نوعند :
خوابهای مهربون و خوابهای خبیثانه .
خوابهای مهربون رو آدمای مهربون و خوش قلب میبینن . اونایی که ذهنشون فقط به خوبی و خوشبختی دیگران فکر میکنه . اونایی که همیشه باهات میمونن .
 -- دوستای واقعی --
خوابهای خبیثانه را آدمایی میبینن که بد تینت هستن و خوشبختی دیگران رو نمیتونن ببینن . اونایی که ذهنشون آکنده از خیالات و نقشه های بده ... آرزوهای سیاه و زشت دارن ...
-- دشمن که نمیشه گفت بهتره بگم آدمای دورو و متظاهر --

خلاصه بگم
-- آدم اگه باد بکاره حتما طوفان درو می کنه --

و یه چیز دیگه اینکه : برای من و قاصدک مهم نیست کی چی میگه و کی چی فکر می کنه . برای ما این مهمه که به اون چیزی که میخوایم میرسیم . فقط نگرانیم به خاطر اوناییه که خوابهای بد دیدن --
چون شرمنده اخلاق اسلامیشون میشیم صد در صد ...--

گذشته از این داره بهار میاد . بهتر نیست یه صفایی به دلامون بدیم ؟؟؟

آرزومند تمام خوابای خوب دنیا برای همه شما
گلرخ

آره


                                                           

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر

یادگاری که  در  این  گنبد  دوار  بماند

 

من همه چیز رو میبینم و برام باارزشه .

مرسی .
                                     
گلرخ

در دور دستها افقی ست که خورشید را در آنجا به خواب می خوانند .


آنجا در انتهای کویر ، تنها لبه هایی از کوه در تشعشع خورشید  دیده می شود و این به معنای بودن توست .
می دانم  فاصله هاست از من تا تو  ، چون سرعتی که طلوع و غروب خورشید  را باید دید  .
در آنجـــا ، در دور دستها کوههایی ایستاده اند که خورشد دیر تر از تمـــام زمین از بستر هم آغوشی آنها بر می خیزد .
در دور ستها ...
در ورای مرزهای بین المللی ...
آنجا که تو ایســــتاده ای ...
آنجــــا که  نزدیک ترین مکان به آسمان است .
در دور دستها رشته ء مودتی ست
آنجــــا شاید هیمالیاست
هیمــالیــا

همیـــــــشه سرفراز و آسمانی باشید .
قاصدک

:)



بالاخره کامپیوترم درست شد . واقعا باید اعتراف کنم یه دانشجوی کامپیوتر بدون کامپیوترش میمیره !!! من که داشتم دیوونه میشدم کم کم ....
قاصدک منم حالا رفته کویر ... اونجا که آسمون به دل آدم نزدیک میشه ....
دلم برای کلبمون و برای شما دوستای عزیز و دوست داشتنیمون تنگ شده بود  .
برای پیام عزیز و وبلاگش ... برای احسان و عشق ... برای نی نی ... برای خانوم خانوما

 



          
    -- یک برنده هرگر متوقف نمی شود  --

شاد باشید       
    
  گلرخ

همه ء نفسهایم از آن توست ...



با درودی به خـــانه میائـی
و با بدرودی
     خـــانه را ترک می گوئـی .

ای ســـازنده !
 لحــــظه عـــمر من
جز فاصله میان این درود و بدرود نیست :

این لحـــظه آن لحـــظه واقعی ست 
که لحـــظه دیگر را انتظار می کشد .

نوســـانی در لنــگر ساعت است 
که لنـــگر را با نوســانی دیگر به کــار می کشد .

گــامی ست پیش از گام دیگر
که جـــاده را بیدار  می کند .

تداومی ست که زمــان مرا می ســازد
لحــظه ها ئیست که عمــــر مرا ســرشـــار می کند .

زنده یـــاد  احمـــــــــــد شـامــلـــــــــــــــــو



  این چند وقت که گلرخ خانومم کامپیوترش خراب شده و روی خط نمی تونه بیاد ، فکر کنم کلبه ما حسابی به هم ریخته شده ؟؟؟ 



 این هفته من دارم آماده می شم برای یک صعود دیگه . می دونید ... خیلی وقت بود به خــاطــر کــار همه چیز را گذاشته بودم کنــــار ولی خیلی برام لازمه  !  چیزهایی هست که آدمها به اونها احتیاج دارند و منم به صعـــود  !!!  به جایی که  بـشه نفــــــــــــــــــــس کشید . 
                     
                            می رویم جائی با این شرایط !!! می رویــــم کویــــــــــــــــــر  .
 آتشفشانی خاموش آرمیده بر گستره سیستان ! بر فراز هــامون و جــازموریان ! در افق عمـان ! بر حـاشیه لـــوت  ! 
                                                 می رویـــم تــفـــتـــــــــان

نمی دونید چقدر دلم لک زده برای افق کویــــر ، تا حالا دیدید ؟ من که چند بار رفتم کویـــر و پیاده خودم را دیدم زیر سقفی که بر بالای سرم پهن بود و کبـــــــود بود به رنگ ... نه فقط به رنگ کبــودی  آسمون خود کویــــر . اونجا آسمون رو سر آدمه و تو ، زیر سقف آسمون  . 

                                   دلهاتون  را هم سفرمون نمی کنید  ؟؟؟؟‌

امید وارم هر جــــــــا که هستید پاینده باشید .
قاصدک
 

شاید امروز روز دیگریست ... .


چه می دانم ؟ شــاید زیر یک دیگ قایم شده بوده ؟ شاید هم روی یک شـــاخه خشک لانه کرده بوده ... ؟ ...

اینها جملاتی هستند از پرده اول نمایشنامه کرگدن نوشته اوژن یونسکو با ترجمه جلال آل احــــــمد .
حالا چرا این جمــــله را نوشتم !
می دونید ، خیلی چیز ها هست که متفاوت تر از اون چیزهایی هستند که مـــا فکر می کنیم . مثل همین جمـــله ....
این جمله را شخصیت نمایشنامه برای بیان امکان حضور یک کرگردن در شهر ، بیان کرده نه برای یک ... .
فقط کافیه کمی مست باشی تا این جملات را به راحتی بفهمی ولی اگه مست نباشی اونوقت ... .



امروز بعد از مدتها کارایی کردم که قبلا می کردم . بازم فیلم دیدم  و وقتی خواهرم  را دیدم، دستش کتابی را دیدم که امروز یک جمله ازش نقل قول کردم  و یــــاد جلال کردم ! یـــاد از رنجی که می بریم ... .
نمی دونم چه نظری دارید ولی من بارها دقیقا در مکانی که جلال تو اون کتاب تصویرش کرده ایستادم و جملاتی به قشنگی تصویر جلال از زیراب - البته شامـــلو هم بیان قشنگی در مورد دشتهای  شالی زیراب داره - ندیدم .
امروز بازم دلم هوای سفر کرده  و اینبــار با تمام وجــــود دلم می خواد که طنین قشنگم  هم همراهیم کنه .
عجیـــب بوی بهـــــار میــــاد . به مشـــام شمــــا هم رسیده .
من که مستم ، مســــت ِ مســـت .

همیشه بهاری باشید .
قاصدک