بیداری


شبی آرام چون دریای بی جنبش
سکون ساکت سنگین سرد شب
مرا در قعر این گرداب بی پایاب می گیرد
دو چشم خسته ام را خواب می گیرد

من اما دیگر از خواب بی زارم
حرامم باد خواب و راحت و شادی
حرامم باد آسایش
من امشب باز بیدارم
نظرات 4 + ارسال نظر
من شنبه 12 دی‌ماه سال 1383 ساعت 04:47 ب.ظ

چرا بیداری ؟ راست گفتی؟ ناراحتی؟ قرار نشدا؟!

پیام یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1383 ساعت 10:54 ق.ظ http://payamra.com

بیدارم و چشمانم خیره به پیچ جاده ...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1383 ساعت 03:28 ق.ظ

[ بدون نام ] یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1383 ساعت 01:31 ق.ظ

گاه می بایست بیداری لحظات را درآرام چشمان بسته پر تلاطم .....جستجو کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد