انا لله و انا الیه راجعون
گاهی اوقات میشه که آدم اشک توی چشمش جمع میشه ولی انگار اجازه نداره اشک بریزه . انگار اینقدر غمات بزرگ میشن که فقط باید سکوت کنی و چشمات رو ببندی . امروز خبر فوت ناگهانی دو دوست عزیز رو توی دانشگاه شنیدیم .
فروغ ـ خواهر دوست خوبمون ـ و روزبه ـ هم دانشگاهی همیشه شادمون ـ که دوستان خوب من و قاصدک بودن . امروز توی این روز بارونی دلگیر روح این دو جوان پاک و معصوم به آسمانها رفت .
امیدوارم خداوند به بازماندگان این دو عزیز صبر عنایت کند و آنها را بیامرزد .
در اینجا لازم میدونیم فوت فروغ رو به برادرش مهدی دوست عزیزمون تسلیت بگیم و از خداوند برای او طلب صبر و بردباری داشته باشیم .
روحشان شاد باد
اول از همه دلم می خواهد که در ابتدای اولین مطلب این سال آرزوی شادی و خوشبختی برای همه دوستانمان داشته باشم و از همه مهمتر آرزوی شادی و سرشاری برای گلــرخ عزیزم .
باز هم امسال قسمت شد و من توانستم باز شروع بهـــار را در دل طبیعت بکر ایران زمین باشم ، سر زمین عشق ، تاریخ و حمـاسه .
من جاهای زیادی را تا به امروز گشتم و امسال هم با کمی خوش شانسی توانستم به استان همیشه سبز تاریخ و شعر ایران بروم . به استان فارس ...
به شهر بی شاهپور ، دخمه شاهپور ، معبد آناهیتا ، کتیبه های تنگ چوگان ، دشتهای ارژن و برم و دریاچه پریشان ... .
اگر اصفهان شاهکار و نگین عصر صفوی به حساب بیاید باید ایمان داشت که فارس مهد تمدنهای دوران هخامنشی ، ساسانی و اشکانیان است .
هر گوشه این منطقه نشانی از معماریهای خاص دورانهای یاد شده را به همراه دارد . در ارتفاعات قبل از دشت ارژن به کاروانسرایی رسیدیم به نام کاروانسرای سنگی که یادی از گذشته و گردی از تاریخ بر چهره داشت . نماهای سنگ با حجاریهای زیبا و حس گس فراموشی ....
کیلومترها دور از حرکت متواتر اتومبیل ها و مسافرین در کنار چشمه ای سرد و گوارا و ایستاده با شبستانها ، حجره ها و اصطبلهای پا برجــا .
ساکت و متروک ...
بعضی اوقات خیلی دلم تنگ میشد مخصوصاً جاهایی که سرشار از زیبایی بود . جایی مثل آبشاری که به دریاچه ارژن میریخت . دلم همیشه کنار عزیز دلم بود ولی خوب این برنامه ها سختیهای زیادی داره که ...
مثلاً من الان کاملا صورتم سوخته چرا که آفتاب سوزانی بود و سرمای شبانه سخت و شرایط پیاده روی با کوله سنگین و بی آبی ...
شاید باورش سخت باشه ولی منطقه ای به این سر سبزی آب شرب بسیار کمی دارد و سر سبزی منطقه بیشتر نتیجه نزولات آسمانی ست علی الخصوص باران و نه وجود چشمه ها و آبریزگاههای طبیعی به گونهای که ما در مسیر تنها یک آبشار و کمتر از پنج چشمه داشتیم که در مقایسه با استانی مثل چهارمحال و بختیاری به شدت کم به نظر می آید .
ولی پوشش گیاهی زیبایی داشت . جنگلهای بلوط ، دشتهایی گل و لاله واژگون و بوته های اسفند .
حس قشنگی همراه دارم و امیدوارم که بتوانم در صورت امکان گوشه هایی از این حس را اینجا و سر فرصت بیان کنم تا چه پیش آید و چه در نظر اوفتد .
باز هم از گلرخ عزیزم تشکر می کنم چرا که وجود او خیلی چیزها را برای من تغییر داده و خیلی از زیبائیها را افزون کرده .
خودش می دونه و من باز هم می گم :
خیلی ت دوستت دارم !!!!!!!!
هنــــوز و برای همیشــــه .
پاینده باشید و عاشق
قاصدک
ما دو ، دستادست
همه جا خود را در خانه خود می انگاریم
زیر درخت مهربان ، زیر آسمان سیاه
زیر تمامی بام ها کنار آتش
در کوچه ی تهی در زل آفتاب
در چشمان مبهم جمعیت
کنار فرزانگان و دیوانگان
میان کودکان و کلانسالان .
عشق را نکته پوشیده ای نیست
ما آشکاری مطلقیم
عاشقان ، خود را در خانه ما می انگارند .
پل آلوار
امروز صبح رفته بودم پیاده روی کنار رودخونه . عجب صفایی داره . مرغهای دریایی سفید روی رودخونه و باد خنک بهاری و درختهای سرسبز و پل خواجو ...
قاصدک رفته مسافرت . رفته کازرون پل آناهیتا . امیدوارم بهش خوش بگذره .
راستی
۳ فروردین تولدمه .
تولدم مبارک .