" کلاغی که به مترسک مزرعه احساسم خو کرده
آسمانی که هجوم ابرها امانش نمی دهد
زمینی که بذرهای محبت قلبم را در آن کاشته ام
خدایی که ! ...
هست.
نیست.
می آید ؟ ...
ایمانی که ، ...
مجال گفتنم نمی دهد ... "
آفتابی کو؟
..................................................
دوست داشتن
هجمه مکرر قلبی ست
که با هر تپش به سوی تو می آید .