-
با آنان بگو که با ما نیاز شنیدنشان نیست ....
سهشنبه 27 خردادماه سال 1382 00:15
دیر گاهیست که دستی بداندیش دروازه کوتاه خانه ما را نکوفته است . در آیینه و مهتاب و بستر می نگریم در دستهای یکدیگر می نگریم و در وازه ترانه آرامش انگیزش را در سکوتی ممتد مکرر می کند . بدین گونه زمزمه ای ملال آور را به سرودی دیگر گونه مبدل یافته ایم بدین گونه در سرزمین بی گانه یی که در آن هر نگاه و هر لبخند زندانی بود...
-
الهه آسمانی
جمعه 23 خردادماه سال 1382 21:57
دوستان عزیز ... سلام ... دلم می خواست چیزی بنویسم ولی هر چی فکر کردم هیچ جمله و هیچ کلامی به رسائی این شعر گلرخ عزیزم به ذهنم نرسید. خدا را بارها و بارها شکر می کنم که الهه آسمانی من هست تا در تمام لحظه های دلتنگی ، شادی و تلاشها ی روزانه در کنار هم باشیم . شاید بعضی از شما این شعر گلرخ خوبم را قبلا خونده باشید ولی...
-
دریا
پنجشنبه 22 خردادماه سال 1382 22:44
می دونین ! بجز زندگی هیچی برامون مهم نیست ... هیچی . اونم داریم پس غم نداریم ... البته عاقلان دانند !!!! طعنه بر دریا مزن ایراد بر دریا مگیر بوسه بگرفتن ز ساحل موج را دیوانه کرد
-
راه روشن است ... به سوی قلبمان
سهشنبه 20 خردادماه سال 1382 19:39
تقدیم به قاصدک عزیزم ****************************************** وقت جدایی که می رسد قلبم می شکند و هر تکه اش با یاد حضورت ساز سکوت کوک می کند . چشمانم منتظر . کلید این طلسم کهنه در مشت توست . قلبت را در فراسوی آیینه بگشا چشمان من سوی جدایی ندارد ... قلبم را به روشنترین ستاره های آسمان مسلح کرده ام از تاریکی نترس ! راه...
-
دلتنگیهای عاشقانه ...
شنبه 17 خردادماه سال 1382 20:55
سکوت عشق را به تجربه نشسته ام و دست نوشته هایم را که دائم برای خاطر عاشقم به مرور باید بنشینم دلتنگیهایم را نادانسته به رهگذار باد می سپارم ولی دانستن تو و بودن تو آرامم می کند مرا به خاطر عاشقیم مرا به خاطر دلتنگیهایم مرا به خاطر خودت مرا ... قاصدک
-
شبانه ...
سهشنبه 13 خردادماه سال 1382 17:16
مرا تو بی سببی نیستی . کلام از نگاه تو شکل می بندد خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی ... نگاه از صدای تو ایمن می شود چه مومنانه نام مرا آواز می کنی ! و دل ات کبوتر آشتی ست در خون تپیده به بام تلخ. با این همه چه بالا جه بلند پرواز می کنی ! احمد شاملو فروردین ۱۳۵۱ با سلام به همه دوستان عزیز و مهربان کلبه عاشیق ... از...
-
احساس مسئولیت ...
جمعه 9 خردادماه سال 1382 01:17
با سلام به همه دوستان خوب و همراهان همیشگی کلبهء عاشیق از امروز قصد دارم با نوشتن چند اثر از یکی از دوستان خوبم به نام ایمان و شاید هم چند کار از خودم گام در مسیر نسبتا جدیدی - که البته من خیلی وقت هست علاقه مند بهش هستم ولی عملا تا حالا آزمایشش نکرده بودم - بگذارم . خوشحال میشم که نظرهاتون را در این مورد بدونم ....
-
و ماه از دریچه آسمان به کجا می نگرد ...؟؟ ...
چهارشنبه 7 خردادماه سال 1382 23:16
ستاره های قلب فندقی آسمان را برای بوسه های ماه فرش کرده اند ... همیشه فکر می کردم که ستاره ها عاشقند اما چرا کسی از خودش نمی پرسد .... ؟ .... ماه از دریچه آسمان به کجا می نگرد ؟ شاید او هم .... آسمان زندگیتان ستاره باران گلرخ
-
شعری زیبا از احمد شاملو (ارزش خواندن و تفکر را دارد ... )
دوشنبه 5 خردادماه سال 1382 23:31
شگفتا که نبودیم عشق ما در ما حضورمان داد . پیوندیم اکنون آشنا چون لبخند با لب و اشک با چشم واقعه ی نخستین دم ماضی . غریویم و غوغا اکنون نه کلامی به مثابه مصداقی که صوتی به نشانه ی رازی . هزار معبد به یکی شهر ... بشنو : گو یکی باشد معبد به همه دهر تا من آنجا برم نماز که تو باشی . چندان دخیل مبند که بخشکانی ام از شرم...
-
همسفر ....
شنبه 3 خردادماه سال 1382 10:38
طنین من برای تک لحظه های دیدار نیز خاطره ها را مرور میکنم و به یاد خواهم داشت برای رفتن،خیس شدن و به آرامش نور رسیدن همسفریست مرا به رنگ ایمان آبی احساسم و دریاییست پیش رویمان به وسعت بیکران عشقمان ... آسمانی باشید. قاصدک
-
دریچه ای به سوی نور
چهارشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1382 23:03
گاهی اوقات می نویسیم ، چون نوشتن را دوست داریم و گاهی اوقات می نویسیم برای کسی که دوست داریم . در فراسوی سکوت آنجا که چشمان من به حقیقت رویاهای تو می پیوندد ، دریچه ای به روی نور گشوده ایم . از این روست که تاریکی را هیچگاه باور نمی کنیم . شب که بیاید در نگاه هم جاودان خواهیم شد . می دانم . آسمان زندگیتان ستاره باران...
-
لحظه های زندگی ...
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1382 12:08
طنین آسمانی من گونه های ترت را به نوازش لحظه های سپید عشقمان خواهم خواند. و دستان کوچکت را در بیکران دیدگانم بوسه باران می کنم . طنین من از اشک ریختنت از خندیدنت از تو آغاز می شود تمام لحظه های زندگیم . می دانی . می دانم که می دانی .... آرزومند آرزوهای سبزتان قاصدک
-
اشتباه
یکشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1382 17:28
تنهایم را هم با تو می نویسم در دفاع از لبخندمان - عشقمان - باور و یقین قلبهایمان سبز می نویسم . سیاه می خوانند . احساس آبیم موج می زند بر این راه شبگیر بی بستر سبک می نویسم . فریب می خوانند . اعتماد را بر لذت نفسهای باد صبور می بارم ... رها می نویسم. اسیر می خوانند . حقیقت آفتاب با شکایت ابر به حرف می آید روشن می...
-
زیستن ! ....
چهارشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1382 20:17
روز می گذرد آرام آرام بر پنجه های شب بی آنکه ستارگان را از خوابهای نقره ای مهتاب برنجاند . رسیدن به لحظه های مقصد از نخستین نگاه تا آخرین لبخند آسمان را مدیون رویای دلپذیر زیستن می کند . اگر بر تردید دقیق بنگریم شعر هم خاطره ای خواهد شد و ما می مانیم و روز که باز هم آرام آرام بر پنجه های روشنای شب بوسه می زند . تا...
-
قدمهایتان ستاره باران ....
سهشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1382 06:39
بعد از مدتها دوباره دارم می نویسم . میدونین خیلی از دوستان بهمون می گفتن چرا این بلاگ اسکای را ول نمیکنین ... باید از لطفشون تشکر کنم و بگم : من و قاصدک توی راه زندگیمون هیچوقت به عقب بر نمی گردیم ، فقط گاهی اوقات به گذشته نگاه می کنیم و کلبه عاشیق هم همینطور ... میدونین وقتی کلبه عاشیق عوض شد ، دلایل برای عوض شدنش...
-
اینجا زیباترین بن بست دنیاست
چهارشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1382 00:59
در آخرین گذرگاه مهتاب آنجا که ستاره های عاشق چشم به راه نگاهی - تپش نوری - رهگذر تیره روزی می مانند تا قطره ای نور را با تاریکی دنیای او تقسیم کنند آنجا که آسمان بر انتهای دورترین آبی دریا غبطه می خورد آنجا که آخرین برفهای زمستانی در آغوش مهربان بهار با لالایی آفتاب تا زمستان بعد به خواب می روند و رویای سفرهای قاصدک...
-
friendship ...
سهشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1382 07:43
Dear friend can you remember your life ? can you remember our truths ? can you remember ... ? so many things change in my mind . what's your share in this change ? do you think about this ? whrer do you go ?????? پاینده و سرشار باشید . قاصدک
-
رویایی ار جنس آب ...
یکشنبه 31 فروردینماه سال 1382 23:15
در آب میان تلاطمی از جنس بهار تو را جستجو می کردم -- آسمان نهیبی بر ابر زد -- -- ماه ستاره ها را جاروب کشید -- و خیال آب آرام آرام از نگاهت تر شد . هر دومان از جنس آب جاری شدیم . ابر چرا گریست .... !!!؟؟ ... خدا می داند و بس ....... با آرزوی سبزترین آرزوها برای شما گلرخ
-
گلرخ و قاصدک
جمعه 29 فروردینماه سال 1382 18:02
با سلام به همه دوستان عزیز کلبهء عاشیق . یه اشکالی توی وبلاگ جدیدمون پیش اومد که مجبور شدیم بازم آدرس وبلاگ رو عوض کنیم . ما اومدیم اینجا تو آسمونا . شاید بعضی از دوستان ندونن ماجرای گلرخ و قاصدک چیه . بعضی از شعرا هست که آدما رو عاشق می کنه . اینم شعر من و قاصدکه . شاد باشید ... یک دنیا عشق مهمون ما باشین صبح زود یه...